
باران چندان خبر خوبی از وصف حالت نمیدهد،
البته نمیدانم این اشک ها از وصف حالت در این خاک است، یا اشک شوق پروردگاری که از داشتنت،در ابر ها میچکد.
ای نوگل پرپر برگرد،باغبان چشم به راه است !
بعد از تو روز به روز روی خاکت آب میپاشد.
نامت چیست؟
میتوانم گلباد صدایت کنم؟
هم زیباست،هم از سرنوشتت سخن میگوید و هم هروقت سمت تو می آیم، بوی گل، مغز و دماغم را درهم می آمیزد
کاش بودی! کاش بودی تا در آغوشم استشمامت میکردم؛ تنت را به هوا و خنده هایت را در آغوش می انداختم...پدر به فدایت؛ کاش بودی تا فدایت میشدم...
میراث من؛ کاش بیشتر میدیدمت....بیشتر میبوییدمت...کاش بیشتر بودی
مادر به فدایت...دلم نمیکشد به دیدارت بیایم...گل های اطرافت عذابم میدهند...گل ها در قبرستان، گل من در قبرستان ، گل ها در بوته و گل من در خاک؛ چه خاک دلسنگی!
آغوشم صدایت میزند...تنها مانده در غم، به هوایت هر گلی را گلباد میخواند....
آغوشم بغض میکند، تو که نیستی در آینه میشکند...چرا نیستی؟
#سید_فر
دهدشت
